میگه حال ندارم نازتو بکشم بگو چ مرگته. نمیدونه من ناز کش نداشتم ک بخوام ناز کنم . خسته شدم از این رفتارش . هردفعه ک ناراحت میشم میگم تو بی منت داری محبت میکنی هی نگو من چیکار کردم اون چیکار کرد ولی نمیتونم . احساس میکنم غرورم داره له میشه . نمیتونم دیگه . واقعا نیاز دارم در قبال اون همه محبتی ک کردم اون همه استرسی ک خواهرانه براش داشتم ، خواهرم باشه . رفیقم باشه . ولی درکم نمیکنه .
هیچوقت پیدا نکردم اونیو ک باید درکم کنه . همیشه اولش یسری ادم دورم جمع میشن و بعدا هم متفرق میشن . نمیدونم مشکل از منه یا اونا . قلبم غرورم تیکه تیکه شده ب خاطر این رفتاراشون . چرا همه ب فکر خودشونن ؟ چرا من نمیتونم فقط ب فکر خودم باشم و عشق و حال کنم ؟ چرا حال و وضعیت بقیه برام مهمه؟ درصورتی ک برای اونا مهم نیست چ شرایطی دارم .
نمیخوام فردا ببینمش با این رفتارش حداقل 2_3 روز زمان میخوام تا دوباره همون فائزه قبلی با همون دل دریایی بشم . الان واقعا موقعیتشو ندارم باهاش رو ب رو بشم . کاش فردا کنسل بشه . یعنی کنسلش کنه
طاها 1...برچسب : نویسنده : faezeee بازدید : 153